سرانجام در یکی از شب های عید نوروز کمی مواد مصرف کردم. با خودم می گفتم فقط همین یک بار! ولی فردای آن روز تمام وجودم مواد طلب می کرد، و دوباره مصرفم شروع شد، حتی بیشتر از گذشته! بعد از مدتی با خودم گفتم می توانم هر روز یک مقدار از موادم را کنار بگذارم تا به صفر برسانم. یکی دو ماه این کار را انجام دادم. ولی مثل گرگ گرسنه چشمم دنبال قوطی مواد پس اندازم بود، و گاهی به آن ناخنکی می زدم. این بار هم موفق نشدم.
جلسه هماهنگی کمک راهنمایان و خدمتگزاران نمایندگی خانم های مسافر
مواد ,گفتم ,یک ,بار ,ولی ,روز ,با خودم ,گرگ گرسنه ,گرسنه چشمم ,مثل گرگ ,ولی مثل
درباره این سایت